چشم هایم را شستم،جور دیگر دیدم،بازهم سودی نداشت،توهمان بودی که باید دوستت میداشت
چشم هایم را شستم،جور دیگر دیدم،بازهم سودی نداشت،توهمان بودی که باید دوستت میداشت

تو اینجایی !
کنار دستم ..
شانه به شانهی زندگیام تو اینجایی !
لابه
لای زبان گنگ این
حروف ..
در فاصلهی بین سطرهایم ..
در ابتدای هر بند،
لبخند به دست نشستهای نه
قصر می خواهم نه باغی سر سبز
تنها پنجره ای می
خواهم رو به خوشبخت ترین
کوچه دنیا که گاهی فقط گاهی تو از آن میگذری...
تو
هم که ندانی نسیم عطر تنت را به
همراه می آورد،
تو هم که نخواهی
"به یادت
هستم
آسمان به آسمان،
کوچه به کوچه،
لحظه به لحظه
ZooMim
شنبه 19 مردادماه سال 1392 ساعت 15:04
غمگینم...
همانند جوانی که لحظه ی اعدام...
به گریه مادرش می خندید...
خاطرش آمد بچگی اش گفته بود...
خنده ات آرامم میکند پسرم...
فقط میتونم بگم عالی بودددددددددددددددد
مااینیم دیگه....
مـــن فرزنــدی به دنــــیا نخواهـــم آورد
بگـــذار منقــرض شود نســـلِ غــمگین چشمانـــمان
نــسلِ دل بســتن های یواشـــکی
نســـلِ خیـــسِ گونه هایمـان
بگذار منقـــرض شود این دردهای ســـر به فلک کــشیده مان
و این دل هــای شکســته مان!!!!!!