احساس کردم ...
نخستین بار زیرقطره های باران ...
درپهنای دل غمناک آسمان ...
ودرآن هوای سوزناک
در کنار برگ های زردوباران خورده ی درختان
با تمام یاس و ناامیدی ام
تورا احساس کردم...
احساس کردم با آغوش گرم وآرامت
وبا بوسه های آتشین و پرمهرت
و نفس های عطرآگین و وسوسه انگیزت...
احساس کردم...
عشق را...
بودن را...
و...
معنای تلخ زندگی را...!!
کاترین اشتون در نشست آتی 1+5 خطاب به سعید جلیلی :
سعید من فکر کنم دیگه با نشست به نتیجه نمیرسیم ...
بیا دراز بکشیم... !
.
.
.
.
شین زو دیپلماسی فعال !!!
باهمکاری نیما یوشیج :
آخر برج شد ست
زیر اقساط و بدهکاری ها
باز دارد کمرم می شکند
غصّه می ریزد در چاه دلم
من فرو رفته چو خر توی گلم
غم زندان ،غم برگشتن چک
خواب در چشم ترم می شکند....
***
نگران با من اِستاد ه زنم
لرزه افتاد ه ز ترسش به تنم
چونکه بی پولم و باز
ظرف چینی را بر فرق سرم می شکند.....
زرت من قمصور است
پول چندین قرن از من دور است
در چنین وضع قاراشمیش و نه چندان دلخواه
می رسد گلّه ی مهمان از راه!
یا که از بد بختی،
پای لنگ پسرم می شکند.....
باز بی انگیز ه
می روم توی کلاس
دم در منگم و از هول طلبکار و هراس
پای این نصفه سواد و هنرم می شکند