دست منو بگیر کنار من بشین من عاشق توام

چشم هایم را شستم،جور دیگر دیدم،بازهم سودی نداشت،توهمان بودی که باید دوستت میداشت

دست منو بگیر کنار من بشین من عاشق توام

چشم هایم را شستم،جور دیگر دیدم،بازهم سودی نداشت،توهمان بودی که باید دوستت میداشت

با من قدم بزن....

تقدیم به تو که بهترینی و عاشقتم...

به تو که وقتی یه لحظه نیستی، انگار غم دنیا رو دلم نشسته...

میدونم که این آهنگو خیلی دوست داری...


با من قدم بزن، حالا که با منی حالا که بغضی ام حالا که سهممی

با من قدم بزن، میلرزه دست و پام بی تو کجا برم، بی تو کجا بیام


دست منو بگیر، کنار من بشین من عاشق توام، حال منو ببین

از دلهره نگو، از خستگی پرم بی تو میشینمو روزهارو میشمرم


هرجا بری میام، دلتنگ و بیقرار بی من سفر نرو، تنهام دیگه نذار

تو با منی هنوز، عطر تو با منه فردا داره به ما لبخند میزنه


بی تو برای من، فردا پر از غمه بی تو هوا پسه، دنیا جهنمه

دست منو بگیر، تو اوج اضطراب بازم منو ببر، با بوسه ای به خواب


با من قدم بزن، تو این پیاده رو من عاشقت شدم، از پیش من نرو


هرجا بری میام، دلتنگ و بیقرار بی من سفر نرو، تنهام دیگه نذار

تو با منی هنوز، عطر تو با منه فردا داره به ما لبخند میزنه


ساعت دوازده دوازدهم بود

یا

ساعت صفر سیزدهم فروردین ماه

قبول کردی

قبول کردم

و الان بیست سال و یک ماه و سی روزه از اون شب (صبح) میگذره

دوازدهم....

دوازده فروردین 72بود ساعت حدود یک ظهر بود بهم اس دادی گفتی بقیه جزوه ها اماده شده اگه میخوای براتون کپی بگیرم....

دستم بند بودبا یکم تاخیر جواب دادم....

ازت تشکر کردم وگفتم ممنون میشم عزیزم....

نمیدونم چی شد.....

هیچ وقت فکرنمیکردم که بیای بهم پیشنهاد دوستی بدی ....

آخه برعکس تو که پراز انرژی بودی تو یونی من ساکت بودم وسعی میکردم کمتر با بقیه باشم...

قرار شد من فکر کنم....

باورت نمیشه هنگ هنگ بودم.....

توصیفش خیلی سخته ....

باهم کلی حرف زدیم از ستاره ها اسمون گرفته تا خودمو خودت.....

ساعت دوازده روز سیزدهم بود که ......


نمیدونم از کجا شروع کنم...


درست هفته ی آخر اسفند بود که ازم جزوه خواست

وقتی اومدی سرقرار (با کلی تاخیر) زمان متوقف شد

آدمها حرکت نمیکردن...

چشمهام قفل شده بود...

مغزم دستور نمیداد...

تو حرف میزدی و من محو تماشای تو شده بودم

وقتی جزوه های کپی شده رو بهت دادم

تو یه رانی پرتغال خریده بودی...

هنوز قوطیش رو دارم

هنوز مزه اش زیر زبونمه

هنوز چشمام قفله

هنوز مغزم دستور نمیده

هنوز عاشقتم

شین زو

چقدر...

چقدر دوست دارم

دستهای مردانه ات را

که دستهای کوچکم را

در آن جا میدهی

و نوازش میکنی

تا بفهمم

تو کنارم هستی،

ومن تکیه گاهی مطمئن دارم...

مرد  من...