دست منو بگیر کنار من بشین من عاشق توام

چشم هایم را شستم،جور دیگر دیدم،بازهم سودی نداشت،توهمان بودی که باید دوستت میداشت

دست منو بگیر کنار من بشین من عاشق توام

چشم هایم را شستم،جور دیگر دیدم،بازهم سودی نداشت،توهمان بودی که باید دوستت میداشت

نمیدونم از کجا شروع کنم...


درست هفته ی آخر اسفند بود که ازم جزوه خواست

وقتی اومدی سرقرار (با کلی تاخیر) زمان متوقف شد

آدمها حرکت نمیکردن...

چشمهام قفل شده بود...

مغزم دستور نمیداد...

تو حرف میزدی و من محو تماشای تو شده بودم

وقتی جزوه های کپی شده رو بهت دادم

تو یه رانی پرتغال خریده بودی...

هنوز قوطیش رو دارم

هنوز مزه اش زیر زبونمه

هنوز چشمام قفله

هنوز مغزم دستور نمیده

هنوز عاشقتم

شین زو

چقدر...

چقدر دوست دارم

دستهای مردانه ات را

که دستهای کوچکم را

در آن جا میدهی

و نوازش میکنی

تا بفهمم

تو کنارم هستی،

ومن تکیه گاهی مطمئن دارم...

مرد  من... 

حرفهای...

حرفهای زیادی بلد نیستم . . .
من تنها چشمان تو را دیدم و گوشه ای از لبخندت
که حرفهایم را دزدید
از عشق چیزی نمی دانم
اما دوستت دارم . . .
 کودکانه تر از آنچه فکر کنی....

سلااااااااااااااااااااااااااااام......

سلام دوستای گلم ....

امروز تصمیم گرفیتم یه وبلاگ بسازیم وتوش خاطراتو دلتنگی هاوشادی وغصه های خودمونو(خودمو عشقمو)بنویسیم ...

ازکجا شروع شدو الان کجای راهیم.....(فضولی ممنوع)

مهم اینه الان کجاییم....

البته شاید بعدا تعریف کردیم براتون...

تنهامون نزارید