دست منو بگیر کنار من بشین من عاشق توام

چشم هایم را شستم،جور دیگر دیدم،بازهم سودی نداشت،توهمان بودی که باید دوستت میداشت

دست منو بگیر کنار من بشین من عاشق توام

چشم هایم را شستم،جور دیگر دیدم،بازهم سودی نداشت،توهمان بودی که باید دوستت میداشت

عشق؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


عشق یعنی...!

عشق یعنی مستی و دیوانگی

عشق یعنی با جهان بیگانگی

عشق یعنی شب نخفتن تا سحر

عشق یعنی سجده با چشمان تر

عشق یعنی سر به دار آویختن

عشق یعنی اشک حسرت ریختن

عشق یعنی درجهان رسوا شدن

عشق یعنی سست و بی پروا شدن

عشق یعنی سوختن با ساختن

عشق یعنی زندگی را باختن

***************

عشق یعنی...!

عشق یعنی انتظار و انتظار

عشق یعنی هرچه بینی عکس یار

عشق یعنی دیده بر در دوختن

عشق یعنی در فراغش سوختن

عشق یعنی لحظه های التهاب

عشق یعنی لحظه های ناب ناب

عشق یعنیبا پرستو پر زدن

عشق یعنی آب بر آذر زدن

***************

عشق یعنی...!

عشق یعنی ,سوز نی , آه شبان

عشق یعنی معنی رنگین کمان

عشق یعنی شاعری دل سوخته

عشق یعنی آتشی افروخته

عشق یعنی با گلی گفتن سخن 

عشق یعنی خون لاله بر چمن

عشق یعنی شعله بر خرمن زدن

عشق یعنی رسم دل بر هم زدن

عشق یعنی یک تیمم,یک نماز

عشق یعنی عالمی راز و نیاز

فرخی یزدی 001

روزها باید که تا گردون گردان یک شبی عاشقی را وصل بخشد یا غریبی را وطن


هفته ها باید که تا یک مشت پشم از پشت میش زاهدی را خرقه گردد یا حماری را رسن


ماه ها باید که تا یک پنبه دانه زآب و گل شاهدی راحله گردد یا شهیدی را کفن


سال ها باید که تا یک کودکی از ذات طبع عالمی دانا شود یا شاعری شیرین سخن


عمرها باید که تا یک سنگ خاره زآفتاب در بدخشان لعل گردد یا عقیق اندر یمن


قرن ها باید که تا از لطف حق پیدا شود بایزیدی در خراسان یا اویسی در قرن



فرخی یزدی

با من قدم بزن....

تقدیم به تو که بهترینی و عاشقتم...

به تو که وقتی یه لحظه نیستی، انگار غم دنیا رو دلم نشسته...

میدونم که این آهنگو خیلی دوست داری...


با من قدم بزن، حالا که با منی حالا که بغضی ام حالا که سهممی

با من قدم بزن، میلرزه دست و پام بی تو کجا برم، بی تو کجا بیام


دست منو بگیر، کنار من بشین من عاشق توام، حال منو ببین

از دلهره نگو، از خستگی پرم بی تو میشینمو روزهارو میشمرم


هرجا بری میام، دلتنگ و بیقرار بی من سفر نرو، تنهام دیگه نذار

تو با منی هنوز، عطر تو با منه فردا داره به ما لبخند میزنه


بی تو برای من، فردا پر از غمه بی تو هوا پسه، دنیا جهنمه

دست منو بگیر، تو اوج اضطراب بازم منو ببر، با بوسه ای به خواب


با من قدم بزن، تو این پیاده رو من عاشقت شدم، از پیش من نرو


هرجا بری میام، دلتنگ و بیقرار بی من سفر نرو، تنهام دیگه نذار

تو با منی هنوز، عطر تو با منه فردا داره به ما لبخند میزنه


ساعت دوازده دوازدهم بود

یا

ساعت صفر سیزدهم فروردین ماه

قبول کردی

قبول کردم

و الان بیست سال و یک ماه و سی روزه از اون شب (صبح) میگذره

دوازدهم....

دوازده فروردین 72بود ساعت حدود یک ظهر بود بهم اس دادی گفتی بقیه جزوه ها اماده شده اگه میخوای براتون کپی بگیرم....

دستم بند بودبا یکم تاخیر جواب دادم....

ازت تشکر کردم وگفتم ممنون میشم عزیزم....

نمیدونم چی شد.....

هیچ وقت فکرنمیکردم که بیای بهم پیشنهاد دوستی بدی ....

آخه برعکس تو که پراز انرژی بودی تو یونی من ساکت بودم وسعی میکردم کمتر با بقیه باشم...

قرار شد من فکر کنم....

باورت نمیشه هنگ هنگ بودم.....

توصیفش خیلی سخته ....

باهم کلی حرف زدیم از ستاره ها اسمون گرفته تا خودمو خودت.....

ساعت دوازده روز سیزدهم بود که ......