شیشه ای میشکند
یک نفر میپرسد
که چرا
شیشه شکست؟
یک نفر میگوید:
شاید این رفع بلاست
دیگری میپرسد
شیشه پنجره را باد شکست؟
دل من سخت شکست
هیچ کس هیچ نگفت
غصه ام را نشنید
از خودم میپرسم"
ارزش قلب من از شیشه پنجره هم کمتر بود.
احساس کردم ...
نخستین بار زیرقطره های باران ...
درپهنای دل غمناک آسمان ...
ودرآن هوای سوزناک
در کنار برگ های زردوباران خورده ی درختان
با تمام یاس و ناامیدی ام
تورا احساس کردم...
احساس کردم با آغوش گرم وآرامت
وبا بوسه های آتشین و پرمهرت
و نفس های عطرآگین و وسوسه انگیزت...
احساس کردم...
عشق را...
بودن را...
و...
معنای تلخ زندگی را...!!